آتلیـــــــــه
یه روز از روزایی که کسرا هنوزایران بود رفتیم آتلیه که یه عکس خوشکل دوتایی از ساینا وکسرا بندازیم
بعد از کلی زنگ زدن اتلیه رکن الدین بهمون وقت داد برا ساعت8..
ساینا خانوم که 7:15 خواب رفتن ..!!!!
آقا کسرا هم داشت نشسته خواب میرفت که تمام سعیمون رو کردیم نخوابه..
ساینا رو هم بعد از یه ربع بیدار کردیم و رفتیم آتلیه ..
هیچکدومشون حوصله نداشتن ..ماهم چون طبق معمول دقیقه 90 هستیم دیگه وقت نداشتیم آخه قرار بود فردای اون روز کسرا و سودابه جون برگردن سوئد..
خلاصه هیچکدوم همکاری نکردن..
هرجا ساینا میخندید کسرا حواسش پرت بود و هرجا کسرا میخندید ساینا اخم کرده بود!!!
یه دفعه ساینا کج شد و میخاست بیافته که سودابه جون در یک حرکت ماهرانه سریع زیرسرش رو گرفت و خدا رحم کرد چون زیرش پر سنگ بود!!!
این شد که ساینا بیشتر ترسید و گریه شد
اصلا یه وضعی بودها..
آخرش بیخیال شدیم یه عکس انتخاب کردیم که خیلی ام بد نشده و مهم اینه که به یادگار میمونه ایشالله دفعه بعد یه عکس بهتر..
البته نی نی هامووون خـــــــــــــــــودشون خـــــــــــــــــــــــــوشکلن فقط نخندیدن
اینم عکس تکی ساینا
خداجونم مواظـــــــــــــــــــــــــب دو تاشون باش