دیدار نی نی وبلاگی
یه مدتی میشد که به خودم میگفتم ما که این همه پارک میریم چرا تو این شهر کوچیک رونیا کوچولو رو نمیبینم
تا اینکه دیروز چون بابایی جلسه داشت و تا 9 شب خونه نمیومد تنهایی بردمت پارک نشاط خیلی اتفاقی وقتی داشتم برمیگشتم دیدمشون
عززززززیزم وقتی دیدمش کلی ذووووق کردم اینقدر شوکه شدم که چند دقیقه نگاش کردم تا مطمئن شم خودشه
با کمال پررویی موقع شام خوردن مامان بابای مهربونش رفتم جلو و سلام کردم
ایشالله بزرگتر شن و رابطه ی ما بیشتر شه و این دوتا وروجک هم برا همدیگه دو تا دوست خوب شن یا شایدم مثل دو تا خواهر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی