ساینا میگه 3
دخترمون بزرگـــــــــــــــــــــــــــــــ شده هزار ماشالله و اینو تو رفتاراش و حرفاش کاملا میشه دید و فهمید!
اینروزا خیلی بهتر و بیشتر با خودش بازی میکنه و سرگرم میشه و خیلی بهتر و بیشتر با نی نی های اطرافش ارتباط بر قرار میکنه و باهاشون بازی میکنه ..
خداروشکر تازگی اسباب بازی هاشو با بچه ها تقسیم میکنه و یا اگرم بهش ندن زیاد پیگیر نمیشه و زود بیخیال میشه و من از این موضوع بینهایت خوشحالم
دخملمون بزرگ شده خانوم شده اخه امروز دیگه 17 ماهش شده ...اووووووووه 17!!!!!
کلی حرفای جدید یاد گرفته و کلی ادا ها و قر و عشوه های جدید..
اینروزا خیــــــــــــــــــــــلی دلبری میکنه و کلی جلب توجه... و به طرز عجیب و باور نکردنی درکش بالاست و هرچی بگی متوجه میشه!!!
علاوه بر حرفاهای گذشته کلمات جدید زیادی میگه و البته یدونه جمله کوتاه هم میگه
الان همشونُ میگم براتون:
آتیش که به خود آتیش و هرچیزی که سوخته باشه میگه آتیش، مثلا موکت خونه بابامهدی که با قابلمه داغ سوخته !!!! البته گاهی هم میگه آشی
آهـــــــــــــــــــو ، اینقدر قشنگ وکشدار میگه آهو که گاهی با خودم میگم یه آهو براش بخرم
تیـــــــــــــــل که همون فیل خودمونه علاوه وافری هم به فیل داره(نه از اون آهو نه از این فیــــــــــل)
بالا، که هر وقت بخواد بره طبقه بالای خونه بابا مهدی میگه بالا...
دیدی.. بسکه بهش هرچی نشون دادم گفتم دیدی؟؟؟؟ یاد گرفته و مثلا تا بگم ساینا توتو دیدی؟ سریع سرشو به علامت مثبت تکون میده و میگه دیـــــــــــــدی!!
دیدید هم که به ماشین میگه و بیشتر شامل دیدیدِ بابا هادی و دیدید بابا احمد میشه به دو تاش میگه دیدیدِ بابا
نــــــــــــــــــــِش:ازجمله لغات کرمانی ها که وقتی میخوان چیزیُ نشون بدن میگن نــــــِش!!این همون ایناهاش تهرانی هاست
وقتی به میدون قرنی میرسیم(وسطش یه مجسمه است که چهار تا پرنده چهار طرفشه) سریع میگه تو تو ...نــــــــــــــــــــــــــــــِش(نشون میده)
سایناهاپو میگـــــــــه؟ هاپ هـــــــــاپ
توتو میگـــــــــه؟ جی جــــــــــــــــی
بع بعی میگـــــــه؟ بــَ بــــــــــــَ
کلاغِ میگــــــــه؟ تار تـــــــــــــار
پیشی میگــــــــه؟ میو میــــــــو
تا گربه ببینه دستشو باز بسته میکنه میگه پیش پیش پیش .... مثلا بهش میگه بیا
به عمه هانیه هم گاهی میگه عمه گاهی هانی و گاهی هانیا..
به بابا مهدی هم میگه بابا بِدی...
به بابایی هم گاهی میگه هادی گاهی میگه بابا گاهی هم بابا هادی..
جالب اینجاس به بابا احمد هم میگه بابا بِدی!!!!وقتی میگیم نه بابا احمد فقط میگه بابایی..
به سه تا مامان میگه مامان یا مامانی اما گاهی به من میگه ای این، یا نی نین(شیرین)...
امین و آطـــــــــــی هم که کما فی سابق...
به خاله آرمینه هم میگه آرِی..(دوست مامانی)
اون جمله هم که میگفتم میگه اینه: بابا بِدی ایــــــــــــــــــــــــــــا(بابا مهدی بیا)
دَکــــــــــــــــــــــــــــــــــی رو همچین با قر و عشوه میگه سرشو کج میکنه و میگه دَکــــــــــــــــــی...
نِش رو هم با کلی قر و عشوه زانو هاشو خم میکنه و سرشو کج و نشون میده میگه نــــــــــِش...
میره پیش مامان زهره میگه هان هان ،سرشم بالا پایین میکنه.. این یعنی اینکه مامانی الکی گریه کن..
اینقدرم خوشش میاد که حد نداره... بچم مثل مامانش خیلی عاطفیه
موقع خدافظی هم به همه بوس به میده... میره جلو از دهن به همه(البته نه همه فقط مامان بزرگ بابابزرگا) بوس به میده و بلافاصله میگه بـــــــــــــــــــَه....
موقع غذا خوردم یه تیکه نون یا سیب یا هرچیزی برمیداره به همه تعارف میکنه میگه آآآآآآآآم (یعنی دهنت باز کن) بعدم میگه بــــــــــــَه..
به تمام مردا میگه عمو به خصوص عمو حمید(شوهر عمه هانیه) . به تمام زن ها هم میگه عمه...
اَفش که همون کفشِ... عاشق کفشاشِ و به هر کی برسه اولین کاری که میکنه کفاشو نشون میده و میگه اَفــــــــــش.. و منتطر میمونه که از کفشاش تعریف کنن.. بعد خودشم عشوه ای بیاد و بگه بــــَه..
چند شب پیش خونه بابا احمد سر سفره داشتیم شام میخوردیم یهو رفت طرف عمه هانیه و آروم گفت هانیــــــــــــــــــا بعد لبشو برد جلو بوسش کرد و گفت بـــــــــــــــــَه...
کلی خندیدیم آخه معمولا با هانیه و فاطی با اینکه خیلی دوسشون داره سر جنگ داره و بیشتر باهاشون دعوا میکنه اما امان از وقتی نباشن اینقدر عمه عمه و آطی آطی مکنه که کلافه میشیم
بچم احساس میکنه باهاشون هم سن سالِ...
به هر چیز زشتی هم میگه یو یووووو یعنی لولو..
اگه بگی ساینا بو میاد سریع بووو میکنه صورتشو میکشه تو هم و میگه اَکــــــــــــــــــ یعنی آق
چی... کی... این... از این.... از اینا.... ایا(بیا)....اِده(بده) ازجمله کلماتی هستن که زیاد استفاده میکنه
ایـــــــــــــــــــــــــــــــــش... یعنی بشین.. یا منو بشون.. مثلا میره کنار تختش دست میزنه روش میگه ایش ایش.. یعنی منو بشون رو تخت..
یا مثلا میشینه رو پله دست میزنه کنارش میگه ایش .. یعنی بشین کنارم..
تَچ یا تَش.. که منظورش همون تَشت خودمونه... علاقه وافری به تشت داره!
عروسکشو میزاره رو شونش دست میزنه پشتش میگه نا نا ..نانا.. یعنی لالا ، آخه داره خوابش میکنه!
عاشق شعر یه توپ دارم قل قلیِ.. معمولا همراهی هم میکنه با آواهای آهنگینش..
وقتی صدای مهستی و هایده و اینجور خواننده هاروبشنوه سریع شروع میکنه به خوندن خیلی ملایم با صدای ظریف میگه هاااااا هاااا هااااا هااا.....
باید یه بار فیلمشو بگیرم بزارم خیلی دیدنیه!
شمارش اعدادم یه چیزایی بلده... یـــــه دوووو ســــه بعد من میگم چهار پنج شیش و باز ساینا میگه هفت...
دیروز مامانم بهش میگه ساینا پفک چسبیده به شلوارت بکنِش بزارش تو بشقاب... داشتم میگفتم اوووووه مامان جان چه چیزا از بچه میخای... آخه چجوری بفهمه تو چی میگی.. یه دفعه دیدیم نشست خیلی خوشکل پفک از شلوارش جدا کرد گذاشت تو بشقاب باز پاشد رفت...
قیافه ما تو اون لحظه دیدینــــــــــــــــــــــــی بوووووود!!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه خیلی چیزا میگه خیلی کارا میکنه که دیگه باشه برا پست بعد... هدف این که بگم دخملمون بزرگ شده و چه زود میگذرن روزای کودکیش و چه حیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــف....
اینم یه عکس خوشکل که میخواستیم بریم باغ شازده ازش گرفتم
فرشته کوچولوی دوست داشتنیم خیـــــــــــــــــــــــلی دوستت دارم