یار مهربان
یاد این شعر افتادم که:
من یار مهربانم دانا و خوش بیانم گویم سخن فراوان با آنکه بی زبانم
خیلی وقته میخوام این پست بزارم فرصت نمیشه..
سری قبل که عمو حامد اینا اومدن یه شب شام رفتیم خانه ی برگر که سودابه جون رفت از فرهنگ یه کتاب خوشکل (البته کمی گرون) برا ساینا خرید
خدا خیر بده سودابه جووونو
این کتاب واقعا برا من خییییلی مفیدِ..
در ظاهر فقط یه کتابه وگر نه فرااااای این حرفاست
آخه همیشه در سخت تررررررررررررین شرایط ساینا رو سرگرم میکنه...
از روزی که سودابه جون اینو خرید تا به امروز همیشه همراهمون بوده به عنوان یه نیروی کمکی برای سرگرمی ساینا...
از اون گذشته کلی ام چیز ازش یاد گرفته مثلا:
موز.. (که بهش میگه موووو)و ناف نی نی.. که سریع از خودشو نشون میده
مَ مَ.... پَ پَ
این عکسم هر وقت ببینه سریع فووووت میکنه و گاهی هم بعدش دست میزنه
سیب که میگه تیب...
ماست که میگه ماس...وخیلی چیزای دیگه که بخام بگم باید از تک تک صفحاتش عکس بزارم .
خلاصه اینجاست که آدم به این باور میرسه که هرچیزی الکی گرووون نیست و هرچقدر پول بدی همونقدر آش میخوری..
مرررررررررسی سودابه جون برا این هدیه قشنگت