سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

پستــــــــــــــه کوچــــــــــــــــولو

ساینا و کسرا+8ماهگی

1391/12/12 3:19
نویسنده : مامانی
1,081 بازدید
اشتراک گذاری

                                                           

بعله دیگه ما گل بودیم به چمنم اراسته شدیم

خودمون کم دلیل برا دیر آپ کردن وب ساینا داشتیم دیگه بهونه ی هرروز دیدن کسرا هم اضافه شد

کسرای ما بعد از ٤ماه اومده پیشمون کلی دلمون براش تنگ شده بود خیلی بامزه تر شده مخصوصا حرف زدنش..

خدای من اینقدر با مزه و با احساس حرف میزنه که ادم دلش میخواد بخورتش

معمولا ١روز در میون میاد خونه بابا مهدی و ما هم از خدا خواسته خودمونو میرسونیم

کسرا علاقه وافری هم به ساینا داره روزی که رسیدن همین که منو دید گفت:ساینا رو بده بغلم..

خدایا اینقدر بامزه این جمله رو گفت کلی ذوقش کردم از اون به بعدم خیلی خوب با ساینا برخورد کرد مثل اینکه واقعا دوسش داره ساینا هم همینطور کلی سرگرم میشه

البته کسرا نمیزاره ازش عکس بگیرم یکی دوتا به زور گرفتم

          

امروزم ١٢/١٢/٩١عزیز دل من ٨ماهش تموش شده الهی فداش شم من خانومی شده

ساینا جونم٨ماهگیت مبارک عشقم ایشالله همیشه صحیح و سالم باشی مادری

اینم اخرین ماه از سال پر ماجرای 91 امیدوارم سال خوبی پیش رو باشه

اما چی بگم دخملی  خودم که خیلی شیطون شده و فرصت نفس کشیدن نمیده

بله برنامه ی روزانه ی ما از این قراراست که:

مامان ساینا صبح قبل از بیدار شدن ساینا تقریبا ٨ بیدار میشه و یکم کاراشو انجام میده و پستونک میشوره و لباس میشوره و گاهی ظرف ..البته شایان ذکر است که با چه مکافاتی و بی سر صدا..

بعد ساینا خانوم بعضی روزا ٩ بعضی روزا ١٠ و گاهی مخصوصا جمعه  ها ١٢ (که من نمیفهمم از کجا میفهمه) از خواب ناز بیدار میشن بعد دیگه کلا ١ثانیه هم به مامانی اجازه نمیدن که از کنارشون بلند شه

 تا ١ که باز به زور خواب میره البته فقط نیم ساعت و بنده میرم سراغ غذا درست کردن که خوبه بابایی دیر میاد وگرنه حسابی شرمندش میشدیم

بعد باز بازی با ساینا و باز عصر ٣تا ٥میخوابه و ٥ که بیدار شه دیگه نوبتی هم باشه نوبت دَ دَ رفتنه..

بله خانم حوصلشون سر رفته و کلی غر میزنه تا بره بیرون و شب ١١ برمیگردیم و تا ١بازی گاهی هم تا دو و بعد لا لا و باز روز از نو روزی از نو 

اگرم وقت آزادی باشه تا بیام طرف لپ تاپ بابایی شاکی میشه که یک کم استراحت کن..

اره دیگه اینجوریه که مامانی حتی فرصت میکنه ١سر بیاد تو وبلاگت..الان که دارم برات مینویسم ساعت٣.١٤ صبحه دیگه به خودم گفتم نه اینجوری نمیشه امشب باید هرجورشده بنویسی این شد که این موقع اومدم سراغ وبلاگ پسته کوچولوم

        

دیروز خاله معصومه (زن عمو حمید دوست بابایی)زنگ زدن میگه که چرا وبلاگ ساینا رو آپ نمیکنی و من کلی شرمنده شدم

درضمن ازشون تشکر میکنم که همیشه به وب٣٠مرغ ما سر میزنن خاله معصومه جون هروقت بهمون سر زدین برامون نظرم بزارین خوشحال میشیمя тебя люблю

      

دخمل ناناز من این روزا خیلی دلبری میکنی با اداهاش

کلی کار جدید یاد گرفته و کلی ادا باید دهنش و لباش در میاره که خیلی دیدنیه

١کوچولوهم سینه خز میره البته به عقب اما زود خسته میشه

تازگی همین که صدای آهنگ بشنوه خودشو تکون میده و میرقصه برامون

الهی من فداش شم عروسکم تو رقصم استعداد داره

هروقتم که عصبانی بشه دعوامون میکنه با جیغ و محکم میگه بَه

چند روزیه خیلی بی قراری میکنه فکر کنم به خاطر دندوناش باشه کاش زودتر در بیان و بچم راحت شه

خیلی دلم میخواد ببرمت پیش النا دختر همسایمون اما وقت نمیکنم به زودی حتما میبرمت

        

اینروزا خیلی وقت کم میارم به هیچ کارم نمیرسم

روز به روز به عروسی عمه هانیه نزدیک میشیم و من هنوز هیچ کار نکردم آخه عمه هانیه خیلی برام مهمه دوست دارم برا عروسشی همه چی عالی باشه

پروژمم که هیچی رسما باید بگم هیچ کاری نکردم خدا رحم کنه

فقط شبانه روز حرصش رو میخورم

خرید عید و خونه تکونی ام که هنوز بهش فکرم نکردم

اما مهم اینه که دختر مامان سالمه خداروشکر و بزرگ شدنش رو کاملا احساس میکنم وقتی باهاش حرف میزنم قشنگگوش و میده و میفهمه

١عالمه عکس جدیدم داره دختر نازم ببینیم باهم

اینم 1جوجه در حال تاب بازی..عاشق تاب بازیه همین که میشینه توتاب کلی ذوق میکنه و الکی میخنده

ساینا

ساینا سوار دوچرخه کسرا شده وکسرا کوچولو براش توضیحمیده که چرخش بوق داره

ساینا

ساینا قبل از رفتن به حمام

این جوجه عاشق حموم رفتنه و تا حالا نشده تو حمو گریه کنه خداروشکر دوست داره و ما4روزی 1بار میبریمش حموم

ساینا

ما که نفهمیدیم..

آخه مامانی این دیگه چه مدل خوابیدنه؟؟؟

ساینا

جوجه ی مامان خوابیده خوابای قشنگ میبینه

ساینا

وقتی ساینا از خواب بیدار میشه این شکلیه

الهی مامان فدای خنده هات ،خوش روی من

ساینا

اینروزا دیگه از اسباب بازیات خسته شدی منم برات این ست وسایل دکتری رو گرفتمنیشخند

خوشت اومد اما در عرض 5 دقیقه نابودش کردی اما با عینکش شبیه خانوم دکترا شده بودی دکتر کوچولوی من

ساینا

اینم 1هنر نمایی دخترمون موش شده

ساینا

ساینا عاشق این عروسکه وقتی روشنش میکنیم کلی میخنده و باهاش میرقصه

ساینا

اینم 1 ادای جدید

لباشو غنچه میکنه و میگه اووووو...قربون اون لبای کوشولوت

ساینا

اینم کسرا کوچولوی من که 1دنیا دوسش دارم

ساینا

الهی فدات شم من عروسک چه رنگ صورتی بهت میاد

ساینا

خدا جوووونم به خاطر تمام داشته ها و نداشته هام ممنونتم و شاکر

 نی نی منو از شر همه ی بلا ها حفظ کن..آمین

                                                                       دختر نازم دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

سمانه
12 اسفند 91 7:28
سلام عزیزم. دخمل نازی داری. خدا حفظش کنه


مرسی خانومی
الهام مامان تيانا
12 اسفند 91 10:51
سلام سلام صد تا سلام چه خوب شد اومدي عزيزم
8 ماهگيت مبارك عروسك

180 ساله شي عسلم
واي چه خانوم دكتر خوشكلي عاااااااااااااااااشقتم


مرررررررررسی خاله االهام ما هم عاشق شما و تیانا جونیم

الهام مامان تيانا
12 اسفند 91 10:52
تو اون عكس لختيه دوست دارم بخورمت شكلات من
مامانی کسرا
13 اسفند 91 18:25
الهی چقدر ناز ِ ِ ِ ِ ِ
این فسقلی هم کلی واسه خودش داره خانمی میشه


مرسی سودابه جونخوشحالیم که اینجایین
مامان ساینا
14 اسفند 91 22:53
سلام چشمم کف پاش من عاشق این ناز دختر شدم خیلی باحاله کاش تهران بودین با هم دوست می شدیم


اره ماهم دلمون میخواست بیشتر باهم رابطه داشتیم اما اشکال نداره میایم بهتون سر میزنیم شما همحتما بیاین
مامانی کسرا
16 اسفند 91 15:08



مامان ساینا
17 اسفند 91 12:46
عکسا مثل همیشه توپ خیلی زیباست این سیمرغ کوچولو.خاله فداش کاش پیش ما بودی حسابی گاز گازیش میکردم
مامانی یه کم زودتر بیا این وبو آپ کن


جشم خاله جون حتما زودتر میام مرسی
الهام مامان تيانا
17 اسفند 91 13:21
اي ماماني چكارم داري منم با لب تاپ و كنترل سرگرمم ديگه ولم كن
الهام مامان تيانا
17 اسفند 91 13:27
واي خدا هر چي بخورمت بازم كمه اونجا كه لخت شدي بري حمام[

مرسی خاله جونیشماکه خودتون 1شکلات خوشمزه دارین:x
الهام مامان تيانا
17 اسفند 91 13:28
قربونت برم خانوم دكتر پوشكت هم كه كانفيه مثل تيانا


بله خاله الهام پوشک کانفی خیلی خوبه من راضی ام


نرگسی
17 اسفند 91 22:29
برو خصوصی مامانی ..


فهیمه مامان سینا
18 اسفند 91 15:53
میدونی یاد خودم افتادم...منم تا همین چند قت پیش وقتی بیدار میشدمو سینا خواب بود ...سایلنت کار انجام میدادم...حتی صندل نمیپوشیدم که یه هویی صدای پام بیدارش نکنه


اره گل گفتی منم دقیقا اینجوری ام
فهیمه مامان سینا
18 اسفند 91 15:55
ماشالا به پیشرفتاش
عروسی هم پس دارین...خوش به حالتون ماکه چند سالیه بی بهره ایم
انشاالله بهتون خوش بگذره


ممنونم خاله ی مهربون خاله فهیمه خوشحال میشیم بیاین عروسی عمه هانیه منزل خودتونهقولمیدیم خوش بگذره
فهیمه مامان سینا
18 اسفند 91 15:56
جمعتون جمعه
بازم خوش به حالتون



مرسی جای شما کنارمون خالی
فهیمه مامان سینا
18 اسفند 91 15:58
عجب عکسهای قشنگی....
ماشالا بزرگ شده ساینا جونم ها
واسش اسپند دود کن عزیزم



مرسی فهیمه جونمچشای قشنگت قشنگ میبینه دوست خوبم
فهیمه مامان سینا
18 اسفند 91 16:01
میگم ها
واسه عروسی هم عمه جون غمی نداره چون مامانی و ساینا جونم اون وسط مشغول رقص و گرم کردن مجلسن
بهتون خوش بگذره پیشاپیش


اره دیگه داریم خودمون گرم میکنیم مرسی خاله جووووووووووونی
نرگسی
19 اسفند 91 18:04
خصوصی مامانی


مامان ساینا
20 اسفند 91 9:42
چشم شما بیاین ما هم میایمقدمتون رو چشم

مرسی عزیزم حتما
معصومه
20 اسفند 91 15:48
الهی فدات شم سیمرغ جونم چقد بامزه شدی.


خاله معصومه کلی دلمون براتون تنگ شده ها میدونستین؟
خاله ریحانه
20 اسفند 91 16:15
وااااااااااااااااااااای خیلی عکسهاش قشنگ بود بخصوص عکسهایی که با عینکه


مرسی خاله جونی که بهمون سر میزنی خیلی خوشحال میشیم نظراتتون رو میبینیم مرسی