سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

پستــــــــــــــه کوچــــــــــــــــولو

روزت مبارک بهترینم

          تورا دختر می‌نامند .   مضمونی که جذابیتش نفس‌گیر است…     دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا می‌کند..    و نه با اشک و افسون..    اما تمام این‌ها را هم در برمی‌گیرد..       تو نه ضعیفی و نه ناتوان،     چرا که خداوند تو را بدون خشونت و زورِ بازو می‌پسندد.      اشک ریختن قدرت تو نیست، قدرت روح توست ...   یکی یه دونه ی مامان روزت مبارک عشقم برات بهترینها رو میخوام بهترینم   ...
16 شهريور 1392

سورپرایز بزرررررررگ

                            امروز ما یه روووووووز کاملا متفاوت بود خیلییییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییییی متفاوت.... چرا؟؟؟؟ الان میگم دیگه ساعتای ١٢ ظهرساینا هنوز خواب بود ،زنگ خونه به صدا در اوووومد!!!! باخودم گفتم کی میتونه باشه؟؟؟؟ رفتم دیدم بابامهدی ِ در باز کردم گفتم بفرمایید بالا.. نگاه نکردم ببینم کی همراهشِ فکر کردم تنهاست.. خلاصه در باز کردم منتظر بودم که بیان بالا یهوووووووووووووووووووووووووووووو در آسانسور باااااز شد و یه فرشته ی کوچولو اومد بیرون !!!!!!!!!!! واا...
12 شهريور 1392

ساینا میگه2

                   دختر ما تازگیا خیلی پر حرف شده البته پر حرف بودا..منظورم اینه که پر حرفتر شده.. اینروزا هرچی میگم بلافاصله تکرار میکنه حتی اگه غلط بگه.. هر سوالی هم ازش بپرسی میگه نهههههه...مثلا اگه بگم ساینا غذا میخوری؟میگه نه ساینا بریم دَدَ ؟ نهههه ساینا خوبی؟؟نهههه ساینا خوابت میاد؟ نههههه ....تا وقتی که بگم ساینا بریم آب بازی ؟ اونوقته که میگه هاااااا آّبییییییییی   اینقِد با مزه میگی هاااااا ، کاملا کرمونی و کش دار اما چیزایی که الان میگی.. هر آقایی تو خیابون که باباست هر خانومی هم که مامانِ... بچم روانش پاکِ .. این حرفا نیست به پسر بچه ها یا میگی عمو...
9 شهريور 1392

روزانه های ساینا

              این روزا ما بزرگترین دغدغه ی زندگیمون سرگرم کردن سایناست دلمون میخواد کاری کنیم که روزای خوبی داشته باشه..  در راستای این هدف هرررررررررررررررررر کاری  که به فکرمون برسه انجام میدیم  معمولا ساینای ما 12 ظهر از خاب پامیشه بعضی وقتا چیزی میخوره گاهی هم لب باز نمیکنه یه کم با اسباب بازیاشو مامانیش بازی میکنه و مدام میگه بابا بابا بابا ب....... تا 3 که بابایی میرسه خونه کلی ذوق میکنه بدو بدو ناهار میخوریم و ساینا رو میبریم یه دوش بگیره و بعد ساعتای 5 آماده ی دَ دَ رفتن میشیم تازه اول بدبختی از اینجا شروع میشه که کجاااااااااااااااااااااااا بریم؟؟؟؟؟ خلاصه معمو...
9 شهريور 1392

اَخم

        جوجه کوچولو تازگیا یاد گرفته اخم میکنه و جذبه میگیره... خوبم بلدِ چجوری اینکارو بکنه.. به قول فاطی دقیقا عین امین جذبه میگیره  جوری که آأم میترسه چیزی بگه اگه چیزی باب میلش نباشه یا بخوای به زور کاری رو بهش تحمیل کنی اخم میکنه و امکان نداره بخنده تا خودت بهش بخندی و بگی باشه قبول ،هر چی تو بگی،اصلا من معذرت میخوام... اینجا هم هم اخم کرده هم لوووووس یعنی کار خرابه زود معذرت خواهی کن                 ما معذرت میخوایم شما ببخشید ...
9 شهريور 1392

نقاش کوچولو

                                            یکی از تفریحات دختر ما نقاشی کشیدن روی این تخته نقاشیِ .. گاهی باهاش سرگرم میشه و با خودش مشغول بازی و حرف زدن                  قربون دستای کوچولوت بشم من ...
9 شهريور 1392