سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

پستــــــــــــــه کوچــــــــــــــــولو

روزانه های ساینا

1392/6/9 13:00
نویسنده : مامانی
960 بازدید
اشتراک گذاری

             

این روزا ما بزرگترین دغدغه ی زندگیمون سرگرم کردن سایناست دلمون میخواد کاری کنیم که روزای خوبی

داشته باشه.. 

در راستای این هدف هرررررررررررررررررر کاری  که به فکرمون برسه انجام میدیم 

معمولا ساینای ما 12 ظهر از خاب پامیشه بعضی وقتا چیزی میخوره گاهی هم لب باز نمیکنه

یه کم با اسباب بازیاشو مامانیش بازی میکنه و مدام میگه بابا بابا بابا ب.......

تا 3 که بابایی میرسه خونه کلی ذوق میکنه بدو بدو ناهار میخوریم و ساینا رو میبریم یه دوش بگیره و بعد ساعتای 5 آماده ی دَ دَ رفتن میشیم

تازه اول بدبختی از اینجا شروع میشه که کجاااااااااااااااااااااااا بریم؟؟؟؟؟

خلاصه معمولا اولش از خونه ی پدر بزرگا شروع میشه و  بعد خرید و خیابون گردی و بعدم پارک و بعدم

گاهی اوقات شام میخوریم و باز به خونه ی پدر بزرگا ختم میشه..

متاسفانه نمیزاره ازش تو تاب سرسره عکس بندازم

اما چتدتا عکس کج مُوَج دارم میزارم تا به یادگار بمونه..

اینجا بعد کلی قدم زدن تو شریعتی تصمیم گرفتیم بریم پارک شورا... (البته معمولا میریم پارک مادر)اولش یه ربع ساعتی تو کالسکشلم داد و مَ مَ خورد و نی نی هارو دید بعد تصمیم گرفت سوار شه

وقتی رو سرسره میشینه پایین نمیاد کلا دوست داره از اون بالا به همه ی نگاه کنه مخصوصا بچه هایی

که تو سرسره در حال بدو بدو کردنن 

ساینا

بالاخره بعد از کلی اصرار وخواهش تمنا ده بار گفتن یککککک.... دووووو... سه... بار یازدهم تصمیم میگیره بیاد پایین یهو  خودشو وِل میکنه مثل جت میره پایین کلییییییییی ذوق میکنه

ساینا

ساینا

ولی نکته ی شایان ذکر اینه که به قول بابایی ما هدفمون از پارک خسته شدنِ سایناست تا راحت بخوابه اما زهی خیال باطل .. غافل از اینکه داریم خودمونو خسته میکنیم..

خانومو بغل میکنیم میزاریم رو سرسره بعد باکلی خاهش تمنا سر میخوره میاد پایین بابایی بغلش میکنه میده دست من ...من باز میزارمش بالاو..... این روند ادامه داره اخرش دیگه از کَت کول میوفتیم و تازه جوجه سرحال شدهمعمولا یک یا دو نیمه شب خواب میره

یه پسر بچه هم بود از این ناخلفا که پر زخمَن و یه دستشون شکسته با شلوار ورزشی پر خاک و سر تراشیده که از سرسره بالا پایین میشن...

خلاصه بچه ی ما گیییییییییر داده به این کلا نگاش دنبالش بود و مدام بهش میگفت حَنی...

حنی تو فرهنگ لغت ساینا یعنی حسنی که معمولا شامل پسر بچه های بی مو میشه

بعدشم جای دوستان خالی رفتیمو یه بلالی زدیم به بدن

این جوجه ی 8 دندونه ی ما هم عااااااااااااااااشق بلال

کلشُ خووووووورد تا ته تهش

ساینا

 

                      نوش جونت جوجه کوچولو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

اسماءღمامانه فسقلღ
10 شهریور 92 13:56
دیگه پارکی بوده شما نرفته باشید آیا؟


نمیدونم والا پارکای اطراف کرمانم رفتیم
ساره
12 شهریور 92 17:19
سلام اگ با تبادل لینک موافقید به وبلاگم بیاید بگید با چه اسمی لینکیم
نظرتون رو راجب همه پست های وبلاگم بگید ممنون میشم


اوووووووووووومدم
مریم
13 شهریور 92 23:03
چه قد شما پارک میرید
فک کنم همه ی پارک های ایران و رفته باشید چه دخمل خانم
خوش تیپی


نه در اون حد ولی پارکای شهر خودمونو رفتیم
الهام مامان تیانا
18 شهریور 92 8:21
خیلی شیطونیا..............ناقلا
چه بلالی هم میزنه نوش جونت قربونت برم



آآآآآآخ جون ببین کی اومده پیشمون خاله الهااااااااام
مریم
18 شهریور 92 16:17
وای بابا خفه کردی بچه رو اینجوری ذرت رو گرفتی...


اگه 1 میل بیشتر فاصله میدادم شاکی میشد چیکار کنم خوووو؟
مامان فهیمه
1 مهر 92 11:36
وای عزیزم چه ساینا خانم نازی ماشاللهاسم دختر منم ساینا خانمه
خدا حفضشون کنه همه ی نی نیای گلوخدا ساینای شمارم حفظ کنه


مررررسی عزیزم که به ما سر زدی باعث افتخاره باهاتون آشنا شدم